شییییطان


ღ☂ღlove2loveღ☂ღ

*اینجا همه چی درهمه*

شیطان از دست هر کی در بره از دست این نمیتونه در بره

1.2083508476@web122104.mail.ne1.yahoo.com



نظرات شما عزیزان:

فائزه
ساعت12:00---15 مرداد 1393
سلام وب قشنگی داری اگر دوست داشتی بهوب من هم سر بزن.

alireza
ساعت22:11---27 تير 1393
دیدم کوچه ی تنگیست که چراغش چشم است
چشم ما گوش بود و عقل ما حرف سرکوچه و بازار
*
*
دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند
چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟
وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند


atefeh
ساعت10:37---27 خرداد 1393

آنــکـﮧ عَــوَض شُــבَنَــش بَــعــیـב اَســت !

عَـــــــوَضـﮯ شُــבَنَــش حَــتـمـﮯ اَســت !!!

پاسخ:خخخخ 100%


atefeh
ساعت10:37---27 خرداد 1393

دیـــــگر نه اشـــک هایم را خواهـــــــی دیــــد...

و نــه التمـــــــــــاس هایم را...

و نــه احساسات این دل لعنتــــــی را...

به جای آن احســــاس پاک که کشتـــــــــــی....

درختــــــــــی از غرور کاشتم


مجتبی
ساعت19:23---26 خرداد 1393
UPAM!
پاسخ:اومدم


غم عشق
ساعت16:18---26 خرداد 1393
حتما بخون خیلی قشنگه پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت در محلات شهر، خرج تحصیل خود را بدست میآورد یک روز به شدت دچار تنگدستی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میاورد، تصمیم گرفت از خانه ای تقاضای غذا کند. با این حال وقتی دختر جوانی در را به رویش گشود، دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر جوان گفت: هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام می دهیم چیزی دریافت نکنیم. پسرک در مقابل گفت: از صمیم قلب از شما تشکر می کنم. پسرک که هاروارد کلی نام داشت، پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس می کرد، بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد. سالها بعد... زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری منتقل شد. دکتر هاروارد کلی برای مشاوره در مورد وضعیت این زن فراخوانده شد. وقتی او نام شهری که زن جوان از آنجا آمده بود شنید، برق عجیبی در چشمانش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد کرد هر چه در توان دارد، برای نجات زندگی وی بکار گیرد. مبارزه آنها بعد از کشمکش طولانی با بیماری به پیروزی رسید. روز ترخیص بیمار فرا رسید. زن با ترس و لرز صورتحساب را گشود. او اطمینان داشت تا پایان عمر باید برای پرداخت صورتحساب کار کند. نگاهی به صورتحساب انداخت. جمله ای به چشمش خورد: همه مخارج با یک لیوان شیر پرداخته شده است. امضا دکتر هاروارد کلی زن مات و مبهوت مانده بود. به یاد آنروز افتاد. پسرکی برای یک لیوان آب در خانه را به صدا در آورده بود و او در عوض برایش یک لیوان شیر آورد. اشک از چشمان زن سرازیر شد. فقط توانست بگوید: خدایا شکر... خدایا شکر که عشق تو در قلبها و دستهای انسانها جریان دارد. آرزوتوازخدابخواه،بعدآیه زیروبخون:بسم الله الرحمن والرحیم لاحول ولاقوه الابالله العلی العظیم،این پیاموبه 9نفربفرست آرزوت برآورده میشه،باور نمیکردم واقعاقبول شداگه پاک کنی ونفرستی خداآرزوتوقبول نمیکنه ساعتتونگاه کن ببین 9دقیقه بعد1اتفاق خوشحالت میکنه
پاسخ:مسی قشنگ بود


atefeh
ساعت12:08---23 خرداد 1393
مات شدم …

از رفتنت !

هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود …

این وسط فقط یک دل بود …

که دیگر نیست


عشق2طرفه
ساعت11:13---22 خرداد 1393
امروزم اومدم نظر بزارم ولی دوباره عکسا باز نشد!!

حالا خودت بگو عکس چی گذاشتی؟؟؟
پاسخ:وا اخه چرا اه


مجتبی
ساعت10:54---19 خرداد 1393
پشت دریاها شهریست
.
.
.
.
.
.
.
.
دبی را میگویم
همه مورد دار
همه اصن ی وضی اووووف
قایقی خواهم ساخت
مپل خر پارو خواهم زد...
upam
پاسخ:خخخ ایول


عشق2طرفه
ساعت20:22---18 خرداد 1393
عکس واسه من باز نمیشه
پاسخ:وا چراااااااا


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ یک شنبه 18 خرداد 1393برچسب:, 19:37 NaNaZ| |



طراح :‌صـ♥ـدفــ